سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
دلنوشته های یک مسافر
 
 

بسم رب الشهدا

یه خاطره از شهید خرازی

وقتی که رزمنده ها نمیتونستند از یک منطقه عبور کنند و هر کاری میکردن نمیشد ، شهید خرازی میگن بزارید من معبرو باز میکنم(فکر کنم تو طلاییه بوده)

بعد تلاش بسیار معبر باز میشه و رزمنده ها خوشحال میرند برای نفوذ به دشمن و ارشدها میان به حاج حسین تبریک میگن.بعدش میبینند از پشت خاکریز صدای گریه و ناله میاد.

میرند میبینند که حاج حسین داره گریه و زاری میکنه که " خدایا تو بودی که معبرو باز کردی ، من هیچ کاره بودم و..."

وقتی تو جنگ از همه جا نا امید میشدند، عملیاتهاشون عالی انجام میشد ، اما وقتی غرور میگرفتشون ...

حالا الان هم موقع انتخاب رشته ، بعضی وقتا شیطون میاد جلو که فلان جا قبولی ...

خدایا خودت هر چی صلاحه و خیره برام مهیا کن

خدایا -به خدا من هیچی نیستم. تو خودت تو کنکور کمکم کردی وگرنه اگر بر مبنای توانایی های من بود اصن مجاز نمیشدم.

خدایا غرور و کبر و خودبینی ما رو نابود کن.

یا شهید




موضوع مطلب :

ارسال شده در تاریخ : یکشنبه 90 خرداد 8 :: 11:44 عصر :: توسط : mosafer

درباره وبلاگ
من یک مسافرم. دلنوشته هایم را اینجا می نویسم. مخاطب خاص خودش را دارد. اگر خیلی متوجه نشدی اشکال از فرستنده است. دعام کنید
نویسندگان
حوا (36)
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 75
بازدید دیروز: 3
کل بازدیدها: 43939