بسم رب الشهدا
یه خاطره از شهید خرازی
وقتی که رزمنده ها نمیتونستند از یک منطقه عبور کنند و هر کاری میکردن نمیشد ، شهید خرازی میگن بزارید من معبرو باز میکنم(فکر کنم تو طلاییه بوده)
بعد تلاش بسیار معبر باز میشه و رزمنده ها خوشحال میرند برای نفوذ به دشمن و ارشدها میان به حاج حسین تبریک میگن.بعدش میبینند از پشت خاکریز صدای گریه و ناله میاد.
میرند میبینند که حاج حسین داره گریه و زاری میکنه که " خدایا تو بودی که معبرو باز کردی ، من هیچ کاره بودم و..."
وقتی تو جنگ از همه جا نا امید میشدند، عملیاتهاشون عالی انجام میشد ، اما وقتی غرور میگرفتشون ...
حالا الان هم موقع انتخاب رشته ، بعضی وقتا شیطون میاد جلو که فلان جا قبولی ...
خدایا خودت هر چی صلاحه و خیره برام مهیا کن
خدایا -به خدا من هیچی نیستم. تو خودت تو کنکور کمکم کردی وگرنه اگر بر مبنای توانایی های من بود اصن مجاز نمیشدم.
خدایا غرور و کبر و خودبینی ما رو نابود کن.
یا شهید
موضوع مطلب :